داستان های شاهنامه برای مردم ایرانی بسیار محبوب هستند. این داستانها به صورت شفاهی از زبان افراد مختلف یا از طریق کتب مربوطه، از سالیان قدیم تاکنون دست به دست چرخیده است به گونهای که کمتر کسی پیدا میشود که حداقل امروزه داستان رستم و سهراب یا زال را نشنیده باشد.
شخصیتهای قهرمان در کتاب شاهنامه فردوسی، برای کودکان و بزرگسالان جذاب هستند. در شب نشینیها و دورهمیها، همواره داستان های شاهنامه توسط پدربزرگها و مادربزرگها نقل شدهاند و کودکان با شنیدن آنها لذت برده و آنها را به ذهن میسپردند. در این مقاله قصد داریم دربارۀ داستان های شاهنامه صحبت کنیم؛ پس تا پایان مقاله با ما همراه باشید.
داستان هفت خوان رستم
شاهکارهای بسیاری همچون کتاب دیوان حافظ شیرازی، کلیات سعدی نفیس و … در ادبیات فارسی وجود دارند ولی شاهنامه، به دلیل وجه حماسی در کنار عشق و داستان های شیرین یا غمگینی که دارد، برای بسیاری از افراد جذابیت دارد.
اگر میخواهید برای اولین بار داستان های شاهنامه را بخوانید، به شما پیشنهاد میکنیم حتماً داستان هفت خوان رستم را مطالعه کنید. این داستان میتواند برای هر کسی که حتی به شنیدن داستان، علاقهای ندارد نیز جذاب باشد. داستان هفت خوان رستم علاوه بر پند آموز بودن، پر از هیجان است و به گونهای شما را مجذوب میکند که تا انتها داستان را بخوانید.
در این داستان رستم، پهلوان ایرانی وارد مسیری پر از اتفاق و خطر میشود. در این راه پهلوان ایرانی یا همان رستم قصه باید در آزمونهای مختلفی شرکت کند و جنگاوریهای بسیاری انجام دهد. رستم قهرمان در نهایت با موفقیت از هر یک از این حوادث نجات پیدا میکند. در نهایت میتواند قهرمانی دیگر به نام کیکاووس را که اسیر دیو سپید شده است نجات دهد.
داستان هفت خان رستم، هفت مرحلۀ مختلف را نشان میدهد که رستم با شجاعت از آنها عبور میکند. خواندن این داستان برای کودکان بسیار مفید است؛ چرا که با جنگ آوریها و شجاعت رستم قهرمان آشنا میشوند. هفت خوان رستم به شرح ذیل است:
خان اول: نبرد رخش با شیر
خان دوم: گذر از بیابان خشک
خان سوم: کشتن اژدها
خان چهارم: کشتن جادوگر
خان پنجم: جنگ با اولاد مرزبان
خان ششم: جنگ با ارژنگ دیو
خان هفتم: جنگ با دیو سپید
پیشنهاد به مطالعه بیشتر: بهترین کتب ادبیات کلاسیک ایران
به دنیا آمدن زال؛ داستانی شیرین در شاهنامه فردوسی
این داستان، عشق و بازگشت یک پدر به سمت فرزند خود را نشان میدهد. داستان به دنیا آمدن زال یکی از جذابترین و بهترین داستان های شاهنامه به حساب میآید؛ زیرا بسیاری از افراد پس از شنیدن آن، به خواندن داستانهای دیگر شاهنامه نیز علاقهمند شدهاند.
این داستان در عین حال بسیار عجیب و مهیج بوده و موضوعی فراتر از ذهن انسان دارد. موضوع داستان زال مربوط به پسری با موها و پوست سفید است که از پدری به اسم سام نریمان و همسرش متولد میشود. در آن زمان ظاهر عجیب و غریب فرزند تازه متولد شده سبب میشود حرف و حدیثهای مختلفی برای سام به وجود بیاید. به عنوان مثال برخی بیان میکنند که این پسر شوم است و نباید متولد میشد.
به همین دلیل سام نریمان، فرزندش را به کوه البرز میبرد تا از این حرفها دوری کند. در این کوه، سیمرغ بچه را نجات میدهد و در لانۀ خود در کنار فرزندان دیگر بزرگ میکند. زال به پهلوانی برومند تبدیل میشود و فرزندی به نام رستم را به دنیا میآورد که قهرمان اصلی داستان های شاهنامه است.
داستانی سراسر غم و اندوه؛ سیاوش
داستان سیاوش در شاهنامه از دوران کودکی و جوانی گرفته تا مرگ، غم انگیز بوده و برای بسیاری از افراد آشناست. این داستان به حدی برای برخی از محلات مهم بوده است که مراسمهای مختلفی مثل سووشون را در روز غم و ناراحتی برگزار میکردند.
سیاوش پسر کیکاووس است؛ اما بزرگ شدۀ دست رستم است که سعی میکند در دوران کودکی و نوجوانی به او پهلوانی و شجاعت و دلیری بیاموزد. در داستان های شاهنامه، سیاوش چهرۀ بسیار زیبایی دارد و در عین حال ذات بسیار پاکی نیز دارد.
در این داستان بیان شده است همسر کیکاووس دلبستۀ سیاوش میشود و در پی آن است که او را به سمت خود جذب کند. حیلههای مختلفی اجرا میکند تا به هدف خود برسد؛ اما هیچ کدام کارساز نبوده است. سیاوش مرگ غم انگیزی دارد و در عین جوانی و ناکامی از دنیا میرود. به همین دلیل در شاهنامه فردوسی به مرگ غمانگیز سیاوش بسیار توجه شده است.
داستان پسران فریدون
از میان هزاران روایت پرشکوهی که در شاهنامهی فردوسی نقش بسته، داستان پسران فریدون نهتنها یکی از بخشهای بنیادین ساختار اسطورهای این اثر است، بلکه بهلحاظ فلسفی و نمادین، از عمیقترین و عبرتآموزترین حکایتهای ادبیات ایرانزمین به شمار میرود. این داستان، آمیزهای است از پندهای اخلاقی، تحلیل قدرت، سرنوشت سیاسی ملتها و روانشناسی فردی و خانوادگی؛ چنانکه میتوان آن را در لایههای مختلف، از یک تراژدی خانوادگی تا تمثیلی از جدال همیشگی خیر و شر تعبیر کرد.
فردوسی در روایت زندگی فریدون، پادشاه فرهمند و نماد دادگری، نهتنها تصویری از آرمانشهر عدالتمحور ارائه میدهد، بلکه چالشهای پیش روی چنین آرمانشهری را نیز بهتصویر میکشد. پادشاهی که پس از شکست ضحاک، نماد ظلم و استبداد، بر تخت مینشیند، در مرحلهای از زندگیاش با مسئلهای انسانیتر و شخصیتر مواجه میشود: جانشینی و میراثسپاری به سه فرزند خویش.
آنچه این داستان را فراتر از یک افسانه میبرد، نگاه تیزبین فردوسی به روابط قدرت، اخلاق در سیاست، و پیامدهای غفلت از تربیت روانی نسلهاست.
این روایت، سرآغاز تاریخی و اسطورهای دشمنی دیرینهی ایران و توران را نیز رقم میزند؛ دشمنیای که در سرتاسر شاهنامه با کشمکشهای اخلاقی، سیاسی و نظامی دنبال میشود و بازتابی از درگیری همیشگی میان تمدن و توحش، میان گفتوگو و خشونت، و میان عقلانیت و شهوت قدرت است.
مطالعهی این داستان، با نگاهی تحلیلی و بر پایهی منابع معتبر نظیر شاهنامه فردوسی، تفسیر استادان معاصر مانند جلال خالقی مطلق، میرجلالالدین کزازی و دیگر پژوهشگران شاهنامه، نهتنها به درک بهتر ادبیات کلاسیک کمک میکند، بلکه میتواند نوری بیفکند بر بسیاری از مسائل انسانی و اجتماعی امروز؛ از شیوهی تربیت نسلها گرفته تا نحوهی مواجهه با حسادت، قدرت، عدالت و صلح.
فریدون و تولد سه پسر
پس از آنکه فریدون، پادشاه اسطورهای ایران، با تدبیر و شجاعت، بر ضحاک ماردوش چیره شد و ظلم دیرپای او را پایان داد، دوران تازهای در تاریخ اساطیری ایران آغاز شد؛ دورانی که بهعنوان عصر عدالت، دادگری، آبادانی و خرد شناخته میشود.
در این دوران، فریدون نهفقط در استقرار قانون و نظم کوشید، بلکه برای آیندهی سرزمین خویش نیز اندیشهای ژرف داشت. مهمترین دغدغهی او، پس از پایان کار ضحاک، تربیت نسلی شایسته برای ادامهی راه بود؛ نسلی که بتواند از میراث پررنج دادگری پاسداری کند.
در این راستا، فریدون صاحب سه فرزند پسر شد به نام های سلم، تور و ایرج. تولد آنها، نویدی بود بر تداوم نسل پادشاهی و گسترش قلمرو حکمت و عدالت. فریدون از آسیبهای قدرت و رقابت درونخانوادگی آگاه بود. بههمینسبب، تصمیم گرفت که پسران خود را در مکانی دور از دربار، در دامانی پاک و دور از نفوذ سیاست و طمع قدرت، پرورش دهد.
این سه برادر، بهرغم پیوند خونی، از نظر خلقوخو و جهانبینی، تفاوتهایی بنیادین داشتند. تربیت یکسان اما شخصیتهای گوناگون آنها، نشان میدهد که فردوسی چگونه به ظرایف طبیعت انسانی واقف بوده و نشان میدهد که حتی در بهترین بسترهای آموزشی، سرنوشت و ذات انسان، نقش تعیینکنندهای دارد.
در ادامهی داستان، فریدون برای شناخت بیشتر فرزندان خود و تعیین شایستهترین آنان برای پادشاهی، آزمونی ترتیب میدهد و سپس تصمیم سرنوشتسازی دربارهی تقسیم قلمرو میگیرد؛ تصمیمی که آیندهی ایران و سرنوشت سه برادر را بهکلی دگرگون میکند.
آزمون شناخت فرزندان
فریدون برای آزمودن شایستگی پسرانش، آنها را نزد خود فراخواند، ولی چهرهی خود را پنهان کرد و در هیبت موجودی ناشناس با آنها سخن گفت. در جریان این دیدار، او دریافت که ایرج از میان سه برادر عقلگراتر است. این آزمون، نوعی سنجش پنهان برای انتخاب وارثی شایسته بود.
بیامد بسان یکی اَژدَها
کزو شیر گُفتی نیابد رها
خروشان و جوشان به جوش اندرون
همی از دهانش آتش آمد برون
چو هر سه پسر را به نزدیک دید
به گرد اندرون کوه تاریک دید
برانگیخت گَرد و برآورد جوش
جهان شد از آواز او با خروش
تقسیم قلمرو پادشاهی
فریدون، پس از این شناخت، قلمرو پهناور خود را به سه قسمت تقسیم کرد:
- روم و مغرب زمین را به سلم داد
- توران و مشرق زمین را به تور سپرد
- ایران (دل ایرانزمین) را به ایرج بخشید
این تقسیمبندی، با وجود عدالت فریدون، باعث رشک و کینه سلم و تور شد، زیرا آنان سرزمین ایران را برتر میدانستند و از اینکه برادر کوچکترشان وارث آن شده بود، خشمگین شدند.
قتل ایرج و آغاز دشمنیها
سلم و تور، در پی کینهتوزی و با بهانهی بازپسگیری حق، نامهای تهدیدآمیز به فریدون نوشتند و در آن او را به قتل ایرج تهدید کردند.
و گرنه سواران ترکان و چین
هم از روم گردان جوینده کین
فراز آورم لشگر گرزدار
از ایران و ایرج برآرم دمار
در جواب فریدون بار دیگر از ایرج حمایت کرد و بدین ترتیب دو برادر خشمگین به نزد ایرج رفتند:
برفتند با او به خیمه درون
سخن بیشتر بر چرا رفت و چون
بدو گفت تور ار تو از ما کهی
چرا برنهادی کلاه مهی؟
ترا باید ایران و تخت کیان
مرا بر در ترک بسته میان؟
برادر که مهتر به خاور به رنج
به سر بر ترا افسر و زیر گنج؟
چنین بخششی کان جهانجوی کرد
همه سوی کهتر پسر روی کرد
نه تاج کیان مانم اکنون نه گاه
نه نام بزرگی نه ایران سپاه
رفتار صلح جویانه و مهربانانه ایرج تاثیری در تصمیم دو برادر نداشت و با در نهایت ایرج به قتل رسید.
انتقام فریدون و تولد منوچهر
فریدون از مرگ ایرج سوگوار شد، اما دست به انتقام نزد. در عوض، پرورش نوهاش منوچهر (نوه ایرج) را آغاز کرد تا روزی انتقام پدر را بگیرد. این کودک با نژاد پاک و پرورش شاهانه، بعدها با تدبیر فریدون، به پادشاهی رسید و سلم و تور را شکست داد و هر دو را کشت.
پیام نمادین داستان
داستان پسران فریدون در شاهنامه، نمونهای از روایتهای اسطورهای عدالت، آزمون اخلاقی، حسادت، خیانت خانوادگی و فرجام کار بدکاران است. این داستان، ریشهی اصلی دشمنی ایران و توران را توضیح میدهد و از نظر نمادین، نشاندهندهی درگیری خیر و شر، تعادل عقل و قدرت، و نقش انتخاب در سرنوشت انسانهاست.
داستان بیژن و منیژه
جدا از چندین داستان غم انگیز و مهیج یا ماجراجویی، چند داستان عاشقانۀ بینظیر نیز در شاهنامه فردوسی وجود دارد که زیبایی این کتاب را چندین برابر کرده است. افراد بسیاری از داستانهای عاشقانهای که در کتاب شاهنامه وجود دارد، اطلاعی ندارند؛ اما شاید بیشترین داستانی که به گوش مردم رسیده است داستان عاشقانه بیژن و منیژه باشد.
همانطور که از نام این داستان مشخص است، روایت عشق بی نهایت بیژن به منیژه را بیان میکند. ابتدا شخصیتی به نام بیژن در داستان شاهنامه تمایل زیادی برای دیدار منیژه دارد، این دو شخصیت در دو کشور متفاوت یعنی ایران و توران زندگی میکنند و از یکدیگر دور هستند.
پس از مدتی بیژن قصد بازگشت به کشور خود را دارد، اما منیژه مانع میشود؛ زیرا به دلیل عشق زیاد به بیژن نمیتواند از او دور بماند. به همین دلیل او را بیهوش میکند و سعی میکند که به کشور خود ببرد. ماجراهای بسیار زیادی در این داستان اتفاق میافتد که سراسر عشق و زیبایی است و برای افرادی که به داستانهای عاشقانۀ کهن علاقهمند هستند، میتواند بسیار جذاب باشد.
داستان کاوه آهنگر
این داستان که نمادی از مبارزه و شجاعت در برابر ظلم و زورگویی است، یکی دیگر از داستانهای معروف شاهنامه است که تقریباً به گوش همۀ افراد خورده است. کاراکتر کاوه به عنوان یک شخصیت شجاع و دلیر در میان همۀ مردم شناخته شده است. اگرچه بسیاری از مردم ممکن است با اصل داستان آشنایی نداشته باشند، اما به خوبی شخصیت کاوه در شاهنامه فردوسی را میشناسند.
داستان کاوه آهنگر مرتبط با ضحاک ماردوش است. شخصیت منفور این داستان نیز برای بسیاری از مردم آشناست. ضحاک در داستان های شاهنامه، پادشاهی جمشید را به پایان میرساند.
در این داستان ضحاک شخصیتی منفور و زورگو است که موجودی شیطانی روزی با او ملاقات میکند و بر روی شانههای او بوسه میزند و به جای محل بوسه دو مار بر روی شانههای او رشد میکند که این دو مار بسیار خونخوار بوده و غذای اصلی آنها مغز افراد جوان است.
به همین دلیل ضحاک به آشپز خود دستور میداد که سر دو جوان را بریده و مغز آنها را به مارها بدهد. کاوه شخصیتی است که در داستان های شاهنامه دو پسر داشته است. پسرها ناپدید میشوند و توسط مارهای ضحاک مغز سر آنها خورده میشود. در این هنگام کاوه از شدت خشم و انتقام علیه ضحاک برمیخیزد و در نهایت او را شکست میدهد.
کمی درباره فردوسی و داستان های شاهنامه بدانید
حال که داستان های شاهنامه را بررسی کردیم، بهتر است با زندگینامه فردوسی، خالق این شاهکار هم آشنا شویم. فردوسی یکی از شاعران قدیمی و محبوب ایران زمین است که کتاب شاهنامه را با تجربیات، شور و اشتیاق بسیار زیادی سروده است.
با این حال جالب است بدانید که قضیۀ به اتمام رسیدن کتاب شاهنامه فردوسی نیز داستان جالبی دارد. فردوسی پس از گذشت سی سال که تقریباً نیمی از عمر آن را در بر میگیرد، میتواند این کتاب را به شصت هزار بیت برساند که هر بیت آن را با حوصله و زحمت فراوان سروده است. گویا قرار بوده است، پادشاه کتاب فردوسی را با قیمت بسیار زیادی از او خریداری کند؛ اما زمانی که فردوسی سرودن شاهنامه را به اتمام میرساند و به دربار پادشاه میبرد، شاه هزینۀ اندکی را بابت این کتاب پرداخت میکند.
فردوسی از این کار بسیار اندوهگین و ناراحت میشود و شعری در این وصف میسراید که نشان دهندۀ خشم و ناراحتی او از این قضیه است. مدتها بعد شاه از سربازان خود میخواهد که برای رفع کدورت به فردوسی مراجعه کنند؛ اما در واقع بسیار دیر شده و فردوسی فوت کرده بود.
در این مطلب دربارۀ شاهنامه فردوسی و داستانهای محبوب آن به طور کامل صحبت شد. در عین حال سعی شد روایت کوتاهی از هر داستان برای شما بیان شود. با وجود این که بسیاری از افراد با داستان های شاهنامه آشنایی دارند، اما اگر شما یکی از افرادی هستید که هنوز داستان های شاهنامه را نخواندهاید، به شما پیشنهاد میکنیم با تهیه این کتاب نفیس، به مطالعۀ داستانهای جذاب و پر از درس و عبرت آن بپردازید.