شاهنامه، سرشار از داستان هایی با ژانرهای مختلف است. شما چندین داستان عاشقانه، تراژدی، غمگین، پیروزی و جنگ آوری را در کتابهای شاهنامه مشاهده میکنید. زیبایی کلام و جذابیت داستان های شاهنامه سبب شده است این کتاب از نسلی به نسل دیگر زنده مانده و به صورت شفاهی یا کتبی منتقل شود. در نتیجه اکثر ما با این داستان ها آشنایی داریم. شاید تعداد کمی از افراد باشند که شخصیتهای معروف کتاب شاهنامه مثل زال، رستم و سهراب را نشناسند.
در این میان، تراژدی ترین داستان های شاهنامه، بیشترین تأثیر را بر مخاطبان گذاشتهاند؛ چرا که علاوه بر بیان جنگاوری، همواره به دلیل داشتن ژانر تراژدی تا حدودی بر روحیه مخاطب نیز تأثیرگذار بودند.
در این مقاله قصد داریم تراژدی ترین داستان شاهنامه را برای شما بیان کنیم. بنابراین تا پایان این مقاله با ما همراه باشید. انتشارات پیام عدالت کتاب های نفیس را با کیفیت و تنوع بالا در اختیار کاربران و علاقمندان قرار میدهد. شما می توانید برای خرید شاهنامه فردوسی از طریق سایت پیام عدالت اقدام کنید.
بررسی تراژدی در شاهنامه
اگر به طور دقیق به داستانهای شاهنامه نگاه کنیم، در این کتاب داستان های حماسی و عاشقانه در قالب داستانهای تراژدی بیان شدهاند. در واقع این داستانها به طور زیبایی با یکدیگر ادغام شدند. بنابراین نمیتوان به جز داستان سیاوش در شاهنامه، داستانی را بیان کرد که سراسر تراژدی باشد. زیرا همیشه ترکیبی از حماسه و تراژدی است. البته حتی در داستان سیاوش هم اثراتی از حماسه را میتوان دید که در ادامه بیان میکنیم. ابتدا به محوریت داستانهای حماسی عاشقانه ادغام شده با داستانهای تراژدی میپردازیم.
به عنوان مثال، داستانهای مربوط به اسفندیار، سهراب، افراسیاب و زال و رستم نمونههای اصلی از حماسه در کنار تراژدی هستند. یکی دیگر از داستانهایی که ممکن است ظاهری تراژدی داشته باشد، داستان کیکاووس است. این داستان به ظاهر شبیه تراژدی است، اما اگر اعماق مفهوم آن را متوجه شویم، میبینیم که اثرات حماسه، قویتر از تراژدی هستند. در هر صورت، نمونههایی از این داستانها در کتاب شاهنامه به وفور به چشم میخورد.
سالیان سال است که همه مردم، داستان سیاوش را تراژدی ترین داستان شاهنامه میشناسند. به گونهای که حتی برای آن، مراسمات خاصی در برخی از مناطق کشور ایران برگزار میشود و نمونهای از غم و درد مردم است. حتی گاهی اوقات با مراسمهایی مثل سووشون عزاداری نیز انجام میشود. در واقع مردمی که مراسم سووشون را برگزار میکنند، این هدف را دارند که با برگزاری آن، برای عزیزان از دست رفته خود عزاداری کنند. این موضوع نشان میدهد که تراژدی ترین داستان شاهنامه تا چه حد روی مردم تأثیر گذار بوده است. به گونهای که حتی این مراسم از قدیم الایام تاکنون برگزار میشود و مردم احترام بسیار زیادی برای آن قائل هستند.
داستان سیاوش؛ تراژدی ترین داستان شاهنامه
حال که به طور خلاصه در رابطه با تراژدیهای داستان شاهنامه صحبت کردیم. اندکی به داستان سیاوش میپردازیم و دلیل این که چرا به یک تراژدی بزرگ در این کتاب تبدیل شده است. سیاوش شخصیتی در کتاب شاهنامه فردوسی است. این شخصیت فرزند کیکاووس است. تربیت و رشد سیاوش تحت نظر کیکاووس نبوده است. بلکه رستم سیاوش را بزرگ کرده است. هدف این بوده است که رستم با بزرگ کردن سیاوش راه و رسم پهلوانی و جوانمردی و جنگاوری را به او بیاموزد. سیاوش در کتاب شاهنامه، شخصیتی خوش چهره و در عین حال معصوم است که ظلم و ستیز از او بر نمیآید. به همین دلیل افراد بسیار زیادی در این کتاب هستند که به شخصیت سیاوش حسادت میورزند.
کیکاووس همسری به نام سودابه داشت که در میانه راه دلبسته سیاوش میشود و سعی میکند با دوز و کلک سیاوش را به سمت خود جذب کند ولی سیاوش خام هیچ یک از دوز و کلکهای سودابه نمیشود. به همین دلیل سودابه که از این وضع به تنگ آمده است، به همسر خود میگوید که سیاوش به او آزار رسانده است.
در این حالت کتاب شاهنامه فردوسی به شیوه اغراقآمیز بی گناهی سیاوش را نشان میدهد. به عنوان مثال سیاوش کفن به تن میکند و از یک آتش بزرگ عبور میکند. در این حالت به همگان نشان میدهد که کاملاً پاک و معصوم است و به سودابه آزاری نرسانده است.
همانطور که میبینید همراه با نشان دادن جنگ آوریها و رشادتها، فردوسی سعی کرده است از داستانهای دیگر یا حتی تاریخی نیز برای افزایش جذابیت کتاب خود استفاده کند. گاهی اوقات اغراق و تخیل با یکدیگر در این کتاب آمیخته شدهاند و در عین حال دست به دست یکدیگر داده و یک تراژدی بزرگ به نمایش میگذارند. آنچه که در نهایت این تراژدی را بیشتر نشان میدهد، مرگ سیاوش است.
سیاوش تاکنون در کتاب شاهنامه به عنوان یک قهرمان شناخته میشد و فردوسی سعی کرده است مرگ سیاوش را جذابتر از قبل نشان دهد. سیاوش که بسیار پاک و خوش چهره بود، در سنین جوانی میمیرد. در واقع این قهرمان شاهنامه به دست افراد دیگری کشته میشود. ماجرای مرگ سیاوش بسیارغمگین بیان شده است و به عنوان تراژدی ترین داستان شاهنامه شناخته می شود.
پیشنهاد به مطالعه بیشتر: زندگی نامه فردوسی، معرفی شاهنامه، اشعار و داستان ها
بررسی داستان رستم و سهراب
برخلاف اینکه داستان سیاوش یک تراژدی مشخص و واضح در کتاب شاهنامه فردوسی است. افراد بسیار زیادی معتقدند که داستان رستم و سهراب، به عنوان تراژدی ترین داستان شاهنامه شناخته می شود. در واقع بیان غم و اندوه در هر دو داستان به یک اندازه است و شاید بتوان داستان رستم و سهراب را نیز به همین صورت بیان کرد.
وجه تشابهی که بین داستان سیاوش و داستان رستم و سهراب وجود دارد، نشان میدهد که در هر دو داستان، جوانی پاک، معصوم و در عین حال قوی و جنگاور میمیرد و این مرگ غمگین کننده باعث ایجاد یک تراژدی در داستان شده است. موضوع غم انگیزتر در داستان رستم و سهراب این است که سهراب به دست پدر خود یعنی رستم کشته میشود و این از هر چیزی بیشتر باعث اندوه و ناراحتی است. به همین دلیل امروزه داستان رستم و سهراب یکی از داستانهای جذاب برای نمایشهای تئاتر یا مراسمهای آیینی در برخی از مناطق به شمار میآید.
سرفصل داستان رستم و سهراب در شاهنامه، به صورت کامل ماجرا را بیان کرده است. ماجرا از آنجا شروع میشود که رستم تهمینه را ملاقات میکند و از شروع عشق این دو تا تولد سهراب و بزرگ شدن آن در برگیرنده داستان رستم و سهراب است. تنها در انتهای داستان است که مرگ سهراب یک تراژدی غمگین را نشان میدهد. در واقع سهراب هیچگاه پدر خود را ندیده بود و این عامل باعث مرگ سهراب شد. چرا که تنها در آخرین لحظات زندگی سهراب، همه چیز مشخص میشود و رستم با مشاهده نشان، متوجه میشود که سهراب پسر او است. در ادامه داستان تراژدی رستم و سهراب را برای شما بیان میکنیم.
ماجرای داستان رستم و سهراب
ماجرا از آنجا شروع شد که رستم در ادامه یکی از جنگ های خود به سمنگان رفت. در سمنگان «رخش» اسب خود را گم کرد. پادشاه سمنگان که متوجه شد رستم به سمنگان آمده است، به پیشواز او رفت و از او پذیرایی کرد. سپس به او گفت که رخش را پیدا خواهد کرد. هنگامی که شب شد، تهمینه به دیدار او آمد و به او گفت که من تهمینه دختر شاه سمنگان هستم و میخواهم که از آن تو باشم و از تو فرزندی داشته باشم.
رستم تهمینه را از پدرش خواستگاری کرد و این دو با یکدیگر ازدواج کردند. سپس رستم از تهمینه خداحافظی کرد و به زابل رفت. تهمینه فرزند پسری به دنیا آورد که بسیار نیرومند بود و کسی حتی در کودکی توانایی جنگ با او را نداشت. روزی سهراب به نزد تهمینه آمد و از او پرسید که پدر من چه کسی است؟ تهمینه به او گفت که پدر تو «پیلتن رستم» است که یکی از پهلوانان ایرانی است. هنگامی که سهراب ماجرای خود و پدرش را شنید، به تهمینه گفت که نباید این موضوع را از من پنهان میکردی.
حال من به ایران میروم و کاووس را از تخت به زیر مینشانم. سپس پدر خود رستم را به جای او مینشانم و تو را بانوی ایران میکنم. سپس سهراب قصد کرد یک اسب انتخاب کند. اسبی از نژاد رخش برای او پیدا کردند. سپس راهی ایران شد تا با کاووس بجنگد. در این میان افراسیاب که راه را برای خود مناسب میدید، هومان و بارمان را به سمت سهراب فرستاد. هومان و بارمان، نامهای از افراسیاب به سهراب دادند که در آن نوشته بود اگر ایران را به دست آوری، ایران و توران یکی میشود. بنابراین ما به تو کمک میکنیم. سپس سهراب به دژ سپید رسید.
مبارزات سهراب در داستان رستم و سهراب
شخصی به نام «هجیر» در دژ سپید وجود داشت که نزد سهراب آمد تا با او بجنگد تا دژ را تسخیر نکند. اما سهراب هجیر را نیز شکست داد و قبل از اینکه او را بکشد، هجیر به او التماس کرد تا این کار را با او نکند. سپس «گردافرید» یکی دیگر از افراد دژ سپید، به جنگ سهراب آمد. او موهای خود را زیر کلاه خود پنهان کرد. وقتی که به سهراب رسید با یکدیگر جنگیدند. سپس سهراب کلاه خود گردآفرید را از سرش برداشت و فهمید که او دختر است. سهراب دلبسته گردآفرید شد و با او پیمان بست که به همسری او در آید.
اما گردآفرید به او گفت که ایرانیان همسر ترکان نمیشوند و بهتر است که سهراب به توران برگردد. چرا که اگر کاووس بفهمد که سهراب به جنگ آمده است، رستم نیز بسیار خشمگین میشود. هنگامی که شب شد، افرادی که درون دژ سپید حضور داشتند، به همراه گردآفرید فرار کردند. صبح سهراب منتظر بود که جنگ شروع شود. به دژ سفید حمله کرد، اما هیچ کس را ندید.
داستان مبارزه رستم و سهراب
از طرف دیگر کاووس فهمیده بود که سهراب به جنگ میآید. بنابراین رستم را خبر کرد. در روزهای اول سهراب با رستم روبرو نشد. اما هنگامی که سهراب تا حد زیادی شورش کرد، رستم به جنگ او آمد. اما هر بار که سهراب از او میپرسید تو رستم هستی؟ رستم پاسخ میداد که: نه من رستم نیستم. در جنگ اول، رستم و سهراب هر دو، تا حدی با یکدیگر جنگیدند که خسته شدند. به حدی که حتی کشتی گرفتن هم کارساز نبود و در نهایت تصمیم گرفتند روزهای بعدی با یکدیگر بجنگند. روز دیگر سهراب، رستم را زمین زد.
اما رستم به او گفت که ما رسم داریم که اگر کسی را برای بار اول زمین بزنیم، نباید سر او را ببریم. سهراب چون جوانمرد بود، قبول کرد و به نزد هومان بازگشت. هومان به او گفت که رستم تو را گول زده است. در این هنگام سهراب خشمگین شد و مجدداً به جنگ رستم رفت. رستم او را زمین زد و سینه او را درید. در این هنگام سهراب آخرین نفسهای خود را میکشید. به رستم گفت که من نشانی از مادرم دارم، رستم پدرم انتقام مرا از تو خواهد گرفت. در این هنگام رستم فهمید که پسر خود را کشته است و نالان و گریان نزد کاووس بازگشت.
معرفی 2 داستان تراژدی کوتاه از شاهنامه فردوسی
در این مقاله درباره تراژدی ترین داستان شاهنامه صحبت کردیم و 2 داستان تراژدی کوتاه را بررسی کردیم. بدون شک داستان سیاوش و داستان رستم و سهراب دو داستان تراژدی و بسیار غمگین از شاهنامه هستند. بسیاری از ایرانیان به داستانهای عاشقانه، حماسی و تراژدی شاهنامه فردوسی علاقهمند هستند به طوری که در مراسم های مختلفی از جمله شب یلدا در کنار فال حافظ به شاهنامه خوانی روی می آورند و داستان های حماسی آن را در محافل خود نقل می کنند. اگر شما نیز یکی از این افراد هستید، پیام عدالت این کتاب نفیس را با قیمت بسیار مناسب و تنوع گوناگون در اختیار شما قرار میدهد.
بسیار مفید و کاربردی