مقالات

گزیده بهترین اشعار فردوسی

گزیده بهترین اشعار فردوسی

گزیده بهترین اشعار فردوسی

حکیم ابوالقاسم فردوسی، پاسبان زبان فارسی و شاعر خوش نام قرن چهارم که در خطه خراسان چشم به جهان گشود اثری ماندگار و ابدی به نام شاهنامه را برای ایرانیان برجای گذاشت تا با این کتاب اسطوره هایی جاودان را در ادب پارسی خلق کند. حال در اینجا ما قصد داریم گذری بر اشعار شاهنامه فردوسی داشته باشیم و زیباترین اشعار فردوسی را بخوانیم پس برای آشنایی با این اشعار در ادامه مقاله با ما همراه باشید.

بهترین اشعار فردوسی

به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گَردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برتر است
نگارنده بر شده پیکر است
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند، که بیند همی
ستودن نداند کس، او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشه سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بی‌کار یک‌سو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخن‌گاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگی‌ها بدین آب شوی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دو آن بود عثمان گزین
خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود جفت بتول
که او را به خوبی ستاید رسول
که من شهر علمم علیم در است
درست این سخن قول پیغمبر است
گواهی دهم کاین سخن‌ها ز اوست
تو گویی دو گوشم پر آواز اوست
علی را چنین گفت و دیگر همین
کز ایشان قوی شد به هر گونه دین
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
به هم بسته یک‌دگر راست راه
منم بنده اهل بیت نبی
ستاینده خاک و پای وصی
حکیم این جهان را چو دریا نهاد
بر انگیخته موج از او تندباد
چو هفتاد کشتی بر او ساخته
همه بادبان‌ها بر افراخته
یکی پهن کشتی به سان عروس
بیاراسته همچو چشم خروس
محّمد بدو اندرون با علی
همان اهل بیت نبی و ولی
خردمند کز دور دریا بدید
کرانه نه پیدا و بن ناپدید
بدانست کو موج خواهد زدن
کس از غرق بیرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبی و وصی
شوم غرقه دارم دو یار وفی
همانا که باشد مرا دستگیر
خداوند تاج و لوا و سریر
خداوند جوی می و انگبین
همان چشمه شیر و ماء معین
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است
چنین است و این دین و راه من است
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
که من عاشقم همچو بحر دمان
از او بر شده موج تا آسمان
پر از پور سامست روشن دلم
به خواب اندر اندیشه زو نگسلم
همیشه دلم در غم مهر اوست
شب و روزم اندیشه چهر اوست
کنون این سخن را چه درمان کنید
چه گویید و با من چه پیمان کنید
یکی چاره باید کنون ساختن
دل و جانم از رنج پرداختن
پرستندگان را شگفت آمد آن
که بیکاری آمد ز دخت ردان
همه پاسخش را بیاراستند
چو اهرمن از جای برخاستند

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 

اشعار کوتاه فردوسی

مگو آن سخن کاندرو سود نیست
کزان آتشت بهره جز دود نیست
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
سخن ماند از ما همی یادگار
تو با گنج دانش برابر مدار
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
بخور آن چه داری و بیشی مجوی
که از آز کاهد همی آبروی
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
ز مهر تو دیریست تا خسته ام
به بند هوای تو دل بسته ام
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
به رنج اندر است اي خردمند گنج
نیابد کسی گنج نابرده رنج
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
سر مردمی بردباری بود
سبک سر همیشه به خواری بود
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
هر ان مغز کو را خرد روشنست
ز دانش به گرد تنش جوشنست
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
چو دانا توانا بد و دادگر
از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر
چنین است فرجام کار جهان
نداند کسی آشکار و نهان
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
نباید کس آسود از کشت و ورز
ز بی‌ارز مردم مجویید ارز
که بی‌کار مردم ز بی‌دانشیست
به بی دانشان بر بباید گریست
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
بدارم وفای تو تا زنده ام
روان را به مهر تو آکنده ام
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
نگار تو اینک بهار منست
برین پرنیان غمگسار منست
همین بود کام دلفروزیم
که روزی بود دیدنت روزیم
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن
بترس از خدا و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس
کنون ای خردمند بیدار دل
مشو در گمان پای درکش ز گل
ترا کردگارست پروردگار
توی بنده و کرده کردگار
چو گردن به اندیشه زیر آوری
ز هستی مکن پرسش و داوری

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

شعر فردوسی در مورد مرگ

مرگ در نگاه فردوسی با نگاه وی به ناپایداری جهان همراه است و بار ها در اشعار خود بر اهمیت تلاش و کوشش برای زندگی اما عدم دلبستگی به آن اشاره می کند.

سراسر همه کشورش مرد و زن
به هر جای کرده یکی انجمن
همه دیده پرآب و دل پر ز خون
نشسته به تیمار و گرم اندرون
همه جامه کرده کبود و سیاه
نشسته به اندوه در سوگ شاه
چه مایه چنین روز بگذاشتند
همه زندگی مرگ پنداشتند
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
دروگر زمانست و ما چون گیا
همانش نبیره همانش نیا
به پیر و جوان یک به یک ننگرد
شکاری که پیش آیدش بشکرد
جهان را چنینست ساز و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
ازین در درآید بدان بگذرد
زمانه برو دم همی بشمرد
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
از اندیشه دل را بپرداختم
سخن آنچ دانستم انداختم
نه مرگ از تن خویش بتوان سپوخت
نه چشم جهان کس به سوزن بدوخت
به پرهیز هم کس نجست از نیاز
جهانجوی ازین سه نیابد جواز
همیشه جهان بر تو فرخنده باد
مبادا که پند من آیدت یاد
پشیمان مبادی ز کردار خویش
به تو باد روشن دل و دین و کیش
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
همی برد خواهد به گردش سپهر
نباید فگندن بدین خاک مهر
یکی زود سازد یکی دیرتر
سرانجام بر مرگ باشد گذر
تو دل را بدین رفته خرسند کن
همه گوش سوی خردمند کن
اگر آسمان بر زمین بر زنی
وگر آتش اندر جهان در زنی
نیابی همان رفته را باز جای
روانش کهن شد به دیگر سرای
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
اگر مرگ داد است، بیداد چیست
ز بیداد این همه بانگ و فریاد چیست
از این راز جان تو آگاه نیست
بدین پرده اندر تو را راه نیست
چنان که داد است بیداد نیست
چون داد آمده است بانگ و فریاد نیست
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
جهان یادگارست و ما رفتنی
به گیتی نماند به جز مردمی
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ راست
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

شعر فردوسی در مورد نیکی و احسان

شعر فردوسی در مورد نیکی    

توجه به نیکی و نیکوکاری در ادب فارسی از جایگاه ارزشمندی برخوردار بوده است. به طوری که اغلب شعرا همچون سعدی بارها به اهمیت نیکوکاری در زندگی پرداختند و اشعاری را در این باب سروده اند اما این موضوع در نگاه فردوسی که خود فخر ادب فارسی می باشد، حائز اهمیت بوده. به همین سبب ما در ادامه چند شعر کوتاه از فردوسی در وصف نیک و احسان را آورده ایم.

بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد ، پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
چو بشنید آن جستن و باد اوی
ز گیتی نگیرد کسی‌یاد اوی
بدین کار چون بگذرد روزگار
ازو نام نیکی بود یادگار
ز گیتی دوچیزیست جاوید بس
دگر هرچ‌باشد نماند به کس
سخن گفتن نغز و کردار نیک
نگردد کهن تا جهانست ریک
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی از او یاد کرد
 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
تو پند پدر همچنین یاددار
به نیکی گرای و بدی باد دار
 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
ستوده تر آن کس بود در جهان
که نیکی کند آشکار و نهان
به نیکی گرای و میازار کس
که ره رستگاری همین است و بس
سر نیک خواهی به کردار توست
که آینه دین و پندار توست
 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
تو تا زنده اي سوی نیکی گرای
مگر کام یابی به دیگر سرای
 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
اگر بر خرد چیره گردد هوا
نیابد ز چنگ هوا، کس رها
خردمند کآرد هوا را به زیر
بود داستانش چو شیر دلیر
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
چو با راستی باشی و مردمی
نبینی جز از خوبی و خرمی

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

شعر فردوسی در مورد دانش

شعر فردوسی در مورد دانش

از مضامین مهمی که بارها در اشعار فردوسی دیده می شود، توجه وی به علم و دانش است و در کتاب شاهنامه بارها به تاثیر علم و دانش پرداخته است در این باب فردوسی بارها به اهمیت کسب قدرت فردی و اجتماعی توسط دانش اشاره می کند.

خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشه سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بی‌کار یک‌سو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخن‌گاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
تویی کرده کردگار جهان
ببینی همی آشکار و نهان
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
تو را دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
و گر دل نخواهی که باشد نژند
نخواهی که دائم بوی مستمند
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگی‌ها بدین آب شوی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه، که نزدیک سی
چه رومی، چه تازی و چه پارسی
چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونه‌ای کان همی بشنوی
جهاندار سی سال از این بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
برفت و سر آمد بر او روزگار
همه رنج او ماند از او یادگار
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
اگر چه بزرگست ما را گناه
به بی‌دانشی برنهد پیشگاه
و دیگر بهانه سپهر بلند
که گاهی پناهست و گاهی گزند
سوم دیو کاندر میان چون نوند
میان بسته دارد ز بهر گزند
اگر پادشا را سر از کین ما
شود پاک و روشن شود دین ما
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
به دانش نگر دور باش از گناه
که دانش گرامی تر از تاج و گاه
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
پسر داد یزدان بیانداختم
ز بی‌دانشی ارج نشناختم
گرانمایه سیمرغ برداشتش
همان آفریننده بگماشتش
بپرورد او را چو سرو بلند
مرا خوار بد مرغ را ارجمند
چو هنگام بخشایش آمد فراز
جهاندار یزدان به من داد باز
بدانید کاین زینهار من است
به نزد شما یادگار من است
گرامیش دارید و پندش دهید
همه راه و رای بلندش دهید
سوی زال کرد آنگهی سام روی
که داد و دهش گیر و آرام جوی
چنان دان که زابلستان خان تست
جهان سر به سر زیر فرمان تست

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

اشعار فردوسی در مورد ایران

شعر فردوسی در مورد ایران

ایران در شاهنامه فردوسی همانند فرهنگی ارزشمند بیان شده است و شاهنامه مثابه آیینه هویت ایرانیان است. فردوسی با اشعار خود در مورد ایران توانست سرنوشت زبان پارسی و ایرانیان را تغییر دهد.

نخوانند بر ما کسی آفرین
چو ویران بود بوم ایران زمین
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
که ایران بهشت است یا بوستان
همی بوی مشک آید از بوستان
سپندار پاسبان ایران تو باد
ز خرداد روشن روان تو باد
ندانی که ایران نشست من است
جهان سر به زیر دست من است
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را به کس
همه یکدلانند و یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریاران بدی
چو ایران نباشد تن من مباد
بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه روی یک‌سر به جنگ آوریم
جهان بر بد اندیش تنگ آوریم
ز بهر بر و بوم و پیوند خویش
زن و کودک و خرد و فرزند خویش
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
چنین گفت موبد که مرد بنام 
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام 
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار 
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
که ایران چوباغیست خرم بهار
شکفته همیشه گل کامگار
پراز نرگس و نار و سیب و بهی
چو پالیز گردد ز مردم تهی
سپرغم یکایک ز بن برکنند
همه شاخ نار و بهی بشکنند
سپاه و سلیحست دیوار اوی
به پرچینش بر نیزه‌ها خار اوی
اگر بفگنی خیره دیوار باغ
چه باغ و چه دشت و چه دریاچه راغ
نگر تا تو دیوار او نفگنی
دل و پشت ایرانیان نشکنی

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

ندانی که ایران نشست من‌ست
جهان سر به سر زیر دست من‌ست
پلنگ ژیان گرچه باشد دلیر
نیارد شدن پیش چنگال شیر
چو آگاهی آمد به افراسیاب
سرش پر ز کین گشت و دل پرشتاب
فرستاد پاسخش کاین گفت‌وگوی
نزیبد جز از مردم زشت خوی
ترا گر سزا بودی ایران بدان
نیازت نبودی به مازندران
چنین گفت کایران دو رویه مراست
بباید شنیدن سخنهای راست
که پور فریدون نیای من‌ست
همه شهر ایران سرای من‌ست
و دیگر به بازوی شمشیرزن
تهی کردم از تازیان انجمن
به شمشیر بستانم از کوه تیغ
عقاب اندر آرم ز تاریک میغ
کنون آمدم جنگ را ساخته
درفش درفشان برافراخته
فرستاده برگشت مانند باد
سخنها به کاووس کی کرد یاد
چو بشنید کاووس گفتار اوی
بیاراست لشکر به پیکار اوی
ز بربر بیامد سوی سوریان
یکی لشکری بی‌کران و میان
به جنگش بیاراست افراسیاب
به گردون همی خاک برزد ز آب
جهان کر شد از ناله بوق و کوس
زمین آهنین شد هوا آبنوس
ز زخم تبرزین و از بس ترنگ
همی موج خون خاست از دشت جنگ
سر بخت گردان افراسیاب
بران رزم‌گاه اندر آمد بخواب
دو بهره ز توران سپه کشته شد
سرسرکشان پاک برگشته شد
سپهدار چون کار زان‌گونه دید
بی‌آتش بجوشید همچون نبید
به آواز گفت ای دلیران من
گزیده یلان نره شیران من
شما را ز بهر چنین روزگار
همی پرورانیدم اندر کنار
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
چو ایران نباشد تن من مباد
بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه روی یک‌سر به جنگ آوریم
جهان بر بد اندیش تنگ آوریم
ز بهر بر و بوم و پیوند خویش
زن و کودک و خرد و فرزند خویش
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
چنین گفت موبد که مرد بنام 
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار 
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

شعر فردوسی در مورد خدا

شعر فردوسی در مورد خدا

می توان گفت که فردوسی بارها در کتاب شاهنامه به نهایت قدرت خالق اشاره کرده است که نشان دهنده ایمان و اعتقاد راسخ وی به توحید می باشد.

منی چون بپیوست با کردگار
شکست اندر آورد و برگشت کار
چه گفت آن سخن‌گوی با فرّ و هوش
چو خسرو شوی بندگی را بکوش
به یزدان هر آن کس که شد ناسپاس
به دلش اندر آید ز هر سو هراس
به جمشید بر تیره‌گون گشت روز
همی کاست آن فرّ گیتی‌فروز
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
بنام خداوند خورشید و ماه
که دل را بنامش خرد داد راه
خداوند هستی و هم راستی
نخواهد ز تو کژی و کاستی

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

اشعار فردوسی با مضمون عشق

در میان داستان های شاهنامه فردوسی، معروفترین و زیباترین داستان های شاهنامه سرشار از مفاهیم عاشقانه اند که کلمه عشق به طور مستقیم در این کتاب نیامده اما این کلمه در قالب مترادف هایی مانند مهر یا دلبستگی به وفور گنجانده شده است. کتاب شاهنامه داستان های عاشقانه ای همچون بیژن و منیژه، تهمینه و رستم، زال و رودابه را در خود گنجانده است که در همه این داستان ها عشق پرورده وصال است.

عشق رستم و تهمینه

هرآنکس که گرز تو بیند به چنگ
بدرد دل شیر و چنگ پلنگ
برهنه چو تیغ تو بیند عقاب
نیارد به نخچیر کردن شتاب
نشان کمند تو دارد هژبر
ز بیم سنان تو خون بارد ابر
چو این داستانها شنیدم ز تو
بسی لب به دندان گزیدم ز تو
بجستم همی کفت و یال و برت
بدین شهر کرد ایزد آبشخورت
تراام کنون گر بخواهی مرا
نبیند جزین مرغ و ماهی مرا
یکی آنک بر تو چنین گشته‌ام
خرد را ز بهر هوا کشته‌ام
ودیگر که از تو مگر کردگار
نشاند یکی پورم اندر کنار
مگر چون تو باشد به مردی و زور
سپهرش دهد بهره کیوان و هور
سه دیگر که اسپت به جای آورم
سمنگان همه زیر پای آورم
چو رستم برانسان پری چهره دید
ز هر دانشی نزد او بهره دید
و دیگر که از رخش داد آگهی
ندید ایچ فرجام جز فرهی
بفرمود تا موبدی پرهنر
بیاید بخواهد ورا از پدر
چو بشنید شاه این سخن شاد شد
بسان یکی سرو آزاد شد
بدان پهلوان داد آن دخت خویش
بدان سان که بودست آیین و کیش
به خشنودی و رای و فرمان اوی
به خوبی بیاراست پیمان اوی
چو بسپرد دختر بدان پهلوان
همه شاد گشتند پیر و جوان
ز شادی بسی زر برافشاندند
ابر پهلوان آفرین خواندند
که این ماه نو بر تو فرخنده باد
سر بدسگالان تو کنده باد

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

عشق سهراب و گرد افرید

چو رخساره بنمود سهراب را
ز خوشاب بگشاد عناب را
یکی بوستان بد در اندر بهشت
به بالای او سرو دهقان نکشت
دو چشمش گوزن و دو ابرو کمان
تو گفتی همی بشکفد هر زمان
بدو گفت کاکنون ازین برمگرد
که دیدی مرا روزگار نبرد
برین باره دژ دل اندر مبند
که این نیست برتر ز ابر بلند
بپای آورد زخم کوپال من
نراندکسی نیزه بر یال من
عنان را بپیچید گرد آفرید
سمند سرافراز بر دژ کشید
همی رفت و سهراب با او به هم
بیامد به درگاه دژ گژدهم
درباره بگشاد گرد آفرید
تن خسته و بسته بر دژ کشید
در دژ ببستند و غمگین شدند
پر از غم دل و دیده خونین شدند
ز آزار گردآفرید و هجیر
پر از درد بودند برنا و پیر
بگفتند کای نیکدل شیرزن
پر از غم بد از تو دل انجمن

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

در انتها

در این مقاله از پیام عدالت سعیمان بر این بود که بهترین اشعار فردوسی را برای شما عزیزان بیاوریم تا بتوانیم کمی بیشتر با مضامین مختلف در اشعار یکی از بزرگترین شاعران ادب فارسی آشنا شویم. علاوه بر این شما می توانید برای داشتن گنجینه اشعار و نوشتار پاسبان زبان فارسی حکیم ابوالقاسم فردوسی شاهنامه نفیس این شاعر بزرگ را از انتشارات پیام عدالت خریداری کنید. همچنین اگر به کتب کلاسیک ادب فارسی علاقه مند هستید، می توانید نسخه های نفیس کتاب های شاعران بزرگ ایرانی همچون دیوان حافظ، دیوان عطار نیشابوری یا اثر جاودانه مولانا مثنوی معنوی را از این انتشارات تهیه کنید.

بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.